نام وصل اندر زبانی افکنی


نام وصل اندر زبانی افکنی

تا دلم را در گمانی افکنی
تا دلم را در گمانی افکنی
راست چون جان بر میان بندد دلم
راست چون جان بر میان بندد دلم
خویشتن را بر کرانی افکنی
خویشتن را بر کرانی افکنی
از جهان آن دوست داری کاتشی
از جهان آن دوست داری کاتشی
هر زمان اندر جهانی افکنی
هر زمان اندر جهانی افکنی
چشمت اندر تیر بارانش افکند
چشمت اندر تیر بارانش افکند
زلف چون در حلق جانی افکنی
زلف چون در حلق جانی افکنی
چون قرین شادیی خواهم شدن
چون قرین شادیی خواهم شدن
بر سپهر غم قرانی افکنی
بر سپهر غم قرانی افکنی
گر کنم در عمر دندانی سپید
گر کنم در عمر دندانی سپید
در نواله ام استخوانی افکنی
در نواله ام استخوانی افکنی
پادشاهی در نکویی چت زیان
پادشاهی در نکویی چت زیان
گر نظر بر پاسبانی افکنی
گر نظر بر پاسبانی افکنی
طالعی داری که خورشیدی شود
طالعی داری که خورشیدی شود
سایه گر بر آسمانی افکنی
سایه گر بر آسمانی افکنی
هجر را گویی که کار انوری
هجر را گویی که کار انوری
بوک با نام و نشانی افکنی
بوک با نام و نشانی افکنی
با سروکاری چنینش درخورست
با سروکاری چنینش درخورست
اینکه در پای چنانی افکنی
اینکه در پای چنانی افکنی